آغاز فروپاشي "امپراتوري شيعه"-كاظم موافق
نشر اين مقاله الزاما ديدگاههاي ما را نمايندگي نخواهد كرد
تنها بعنوان يك مقاله تحقيقي ويكي از تابلوهاي موجود
نشر اين مقاله الزاما ديدگاههاي ما را نمايندگي نخواهد كرد
تنها بعنوان يك مقاله تحقيقي ويكي از تابلوهاي موجود
آغاز فروپاشي
"امپراتوري شيعه"-كاظم موافق
ساعت زمان همچنان به پيش ميرود و هرچه به روزهاي پاياني
ماه و زمان امضا توافق کذايي که قرار بود نوشداروي نظام باشد نزديک تر ميشويم، اميد
به امضاي آن کم و کمتر ميشود. هرچند با تغيير روز بروز جغرافيايي جنگي در سوريه و
آب شدن ارتش فرسوده بشار که اينروزها کمبود پرسنل خود را از طريق جذب ميليشياهاي
مسيحي و دروزي تکميل ميکند، امضا کردن يا نکردن آن توافق ديگر دردي را از نظام
روي به قبله اسلامي دوا نميکند، زيرا هزاران پرسش بي پاسخ هست که اينبار نميتوان
از پاسخ دادن به آن طفره رفت.
ظهور شيخ کليد دار و کابينهاي که به تاييد دکتر محسن ميلاني
دلال کهنه کار رژيم تعداد فارغ التحصيلان دانشگاههاي آمريکا در آن بيش از کابينه
اوباما است و آغاز نرمش قهرمانانه بدنبال آن، نشان از اوج درماندگي رژيم از اثر
تحريمهايي داشت که رهبر و رئيس جمهور محبوبش ۸ سال تمام
آنها را کاغذ پاره ميناميدند و آنها را به عنوان برکت و زمينه ساز رشد، توسعه و
تضمين کننده استقلال کشور به امت هميشه حاضر در صحنه ميفروخت.
اگر روضه خواني اين روزهاي خامنهاي و عربدههاي سرداران
و دلواپسان در تهران را درکنار جيغهاي هيستريک حسن نصرالله دار لبنان بگذاريم و
آنها را با حقايق موجود تطبيق دهيم، دليل اين پريشان گوييها بيشتر روشن خواهد شد.
اين نظام پوسيدهٔ همانگونه که سرانش
بارها اشاره کرده اند در آخرين پيچ تاريخ خونبار خود قرار دارد. اينها ثابت کرده اند
که در خرابکاري و هدر دادن فرصتها استادند و هميشه در بدترين شرايط، بدترين تصميمات
تا گرفته اند، ضمن اينکه مردم ايران امروز بخوبي ميدانند که هرزمان نظام مقدس بيشتر
زير فشار باشد، عربدههاي هيستريک بيشتري ميکشد و چنگ و دندان بيشتري نشان ميدهد،
چون تنها تخصص اينها دروغگويي و ايجاد ترس و وحشت است.
از آزادي قدس تا اشغال کربلا و فتح مکه
خميني که سوار بر اسب ترواي حقوق بشري کارتل و کارتلهاي
نفتي تهران را فتح کرد، انقلاب اسلامي را بزرگترين معجزه تاريخ بشريت خواند، اما
پس از عروج بر تخت خدايي اهداف اصلي و اوليه خود را صدور اسلام انقلابي به سراسر
جهان، دشمني با آمريکا و نابودي اسرائيل با فتح قدس اعلام کرد.
چندي بعد با تاييد اشغال سفارت آمريکا و گروگان گيري ديپلماتهاي
آمريکائي را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول ناميد که نتايج شکوهمند آن دهها ميليارد
دلار خسارت مالي، بدنامي بين المللي، هشت سال جنگ و آسيبهاي فراوان ديگري که تا
امروز گريبان ملت را گرفته است.
جنگ بيهودهاي که با تحريکات خميني در عراق براي براندازي
صدام شروع شد و قرار بود اگر بيست سال هم طول بکشد، آنها ايستاده باشند، پس از
انهدام کامل تاسيسات زيربنايي دو کشور و کشته و مجروح شدن بيش از يک و نيم ميليون
نفر، با نوشيدن جام زهر و تبديل صدام کافر به دوست و برادر به پايان رسيد.
طي سالهاي جنگ و رسوايي حج خونين، ملک فهد و آل سعود جاي
صدام را به عنوان دشمن اول جهان اسلام گرفتند و خميني گفت که اگر بتواند از تقصير
صدام بگذرد، قادر به بخشيدن آل سعود وهابي نخواهد بود، اما پس از مرگ خميني، با
پرواز رفسنجاني به آغوش ال سعود، عربستان و جمهوري اسلامي دوباره به دو بال
قدرتمند اسلام تبديل شدند.
اسب ترواي رژيم در جهان عرب خانواده اسد و حزب الله
لبنان بودند که ستون فقرات هلال شيعهاي را تشکيل ميدهد که امپراتوري شيعه را به
آفريقا وصل ميکند و از آن با دو عنوان "محور مقاومت" و "شيعه
ستان" موردنظر اليت جهاني در جغرافيايي است که در آينده بايد به "قرآن
ستان" تبديل شود.
خاندان اسد
حافظ الاسد با کودتايي به مراتب نرمتر از کودتاي صدام حسين
در حزب باعث عراق، با حذف رقيبان اصلي خود سکان رهبري حزب باعث و سوريه را بدست
گرفت و دقيقا با همان شيوه و سپردن پستهاي کليدي به نزديکان خود و گماردن افراد
طايفه خود که همچون سنيهاي عراق از نظر جمعيتي در اقليت بودند، در راس ارتش و
دستگاههاي امنيتي کشور، با سياست مشت آهنين به ادارهٔ کشور پرداخت.
با شروع جنگ ايران و عراق و عليرغم اتحاد "تقريبي"
کشورهاي عربي که از گسترش نفوذ رژيم انقلابي ايران در هراس بودند در جبهه صدام
حسين، قذافي بدليل اختلافاتي که با رياض داشت و حافظ الاسد نه بخاطر مسائل ايدئولوژيک،
بلکه بدليل حسابهاي شخصي که با صدام حسين داشت و ايجاد منبع درآمدي ديگر، در
جبهه خميني ايستادند.
نفرت حافظ الاسد از صدام حسين به سال ۱۹۷۳ برميگشت،
زماني که تانکهاي اسرائيلي پس از نابود کردن خطوط دفاعي سوريه و سرازير شدن از
بلنديهاي جولان بسمت دمشق در حرکت بودند و اگر تانکهاي ارتش عراق آنها را در پشت
دروازههاي دمشق متوقف و از خاک سوريه بيرون نميکرد، نام خاندان اسد براي هميشه از
تاريخ اعراب حذف ميشد و او تاج و تختش را مديون صدام بود، اما کنايههاي آشکار و
پنهان صدام به اينکه حافظ الاسد با مخالفت با ادامه حمله به اسرائيل و قبول آتش
بس، اسرائيل را برنده آن جنگ و بقاي خود را تضمين کرد، او را بشدت رنج ميداد. صدام
هيچ فرصتي را براي تحقير و ترسو و دورو خواندن او از دست نميداد و حافظ الاسد پس
از ناکامي خميني در سرنگون کردن صدام، حتي کنار آمريکائيها در سال ۱۹۹۱ به اميد
سرنگون کردن صدام جنگيد، اما اين آرزو را با خود به گور برد.
تولد حزب الله و نياز به وجود کانال مطمئن براي تغذيه اين
فرزند ناخلف در حيات پشتي سوريه، اين پيمان استراتژيک را که موجب گسترش نفوذ سوريه
در لبنان به هزينه ايران ميشد، براي حافظ اسد يک بازي دو سربرد بود و تا روزي که
زنده بود علاوه بر اينکه از آخور تهران ميخورد، مرتبا توبره خاليش را در ازاي امضا
قطعنامههاي محکوميت اشغال جزاير سه گانه از جانب ايران به دربار سعوديها ميفرستاد.
حافظ اسد در طول ۲۹ سال حکومت خود، درحالي که ميتوانست با
استفاده از موقعيت استراتژيک و منابع طبيعي کشور و انتخاب سياست موازنه مثبت که زمينه
رفاه مردم سوريه و امنيت، آرامش و در نتيجه اقتصادي پويا براي منطقه را فراهم کند،
سوريه را به مزرعهاي براي خود و شرکأ تبديل
کرد که مردم هم نقش بردگان و موالي را بازي ميکردند، دقيقا مثل ايران و ساير کشورهاي
خاورميانه. اما مرگ مشکوک باسل که وليعهد حافظ الاسد بود و براي اينکار تربيت شده
و آموزش ديده بود در يک حادثه رانندگي و نشانه رفتن انگشتهاي اتهام بسوي رفعت
برادر حافظ الاسد، موجب طلوع ستاره دردانه بشار شد که در لندن مشغول تحصيل چشم
پزشکي بود و در عالم سياست تفاوت ميان خر و گورخر را نميفهميد.
يک هفته پس از مرگ حافظ الاسد در سال ۲۰۰۷، در سناريويي
کاملا مشابه انتصاب خامنهاي به عنوان رهبر جمهوري اسلامي، ريش سفيدان قوم که زمام
همه امور سياسي، اقتصادي، نظامي و امنيتي کشور را درقبضه خود داشتند، با تغيير
قانون اساسي کشور که حداقل سنّ براي احراز پست رياست جمهوري را ۴۰ سال پيش بيني
کرده بود، بشار ۳۵ ساله
را به تخت رياست جمهوري نشانده و خود کمافي السابق به ادارهٔ کشور پرداختند و مردم سوريه هم که سابقه کشتار
سال ۱۹۸۲ در
حما با دهها هزار کشته را در پس ذهن داشت، به اميد ايجاد تغييري هرچند محدود، چشم
براه فردا ماندند.
پس از خارج شدن حافظ الاسد از صحنه، ملايان تهران با
استفاده از خلا ايجاد شده، جاي پاي خود را در دمشق محکم تر کردند و پس از مدتي با
درگير کردن ژنرالهاي ارتش و سياستمداران فاسد سوريه در پروژههاي تجاري پيدا و
پنهان و انتقال دفتر سياسي حماس و بخشي از حزب الله به سوريه، کنترل بشار اسد را
عملاً بدست گرفتند و رابطه استراتژيک قبلي تبديل به رابطه کارمند و کارفرما شد.
پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و قرار گرفتن نام ايران در محور شرارت جرج بوش، بشار
اسد و مافياي قدرت در سوريه را در مقابل انتخاب دشواري قرار داد که سرنوشت و آينده
او و سوريه را رقم ميزد: ايران و رويارويي يا عربستان سعودي + غرب و تسليم. بشار
اسد راه اول را برگزيد و وعدههاي چرب و نرم تهران درکنار قدرت نظامي - امنيتي جديدي
که توسط حماس( اردوگاههاي فلسطيني) ، سپاه قدس و حزب الله ( عماد مغنيه و ديگر
تروريستهاي تحت تعقيب حزب الله) در دمشق داشت، سرنوشت امروز سوريه را رقم زد و آخرين
تلاش آمريکا براي جدا کردن سوريه از ايران، با ناکام ماندن طرح صلح اسرائيل با سوريه
چند ماه پيش از آغاز طوفان "بهار عربي" بي نتيجه ماند.
بهار عربي يا بيداري اسلامي؟
با شروع بهار عربي در سال ۲۰۱۱ که پروژهاي
کاملاً حساب شده براي اسلاميزه کردن منطقه خاورميانه و با انتصاب "باراک حسين
اوباما" به رياست جمهوري آمريکا در کنفرانس سال ۲۰۰۸ بيلدربرگ کليد
خورده بود، سير تحولات خاورميانه سرعت گرفت و ديکتاتوريهاي آهنين مصر و تونس در
عرض چند هفته درهم پيچيده شد و اسلاميستها ميدان را بدست گرفتند و ليبي که درزمان
قذافي دژي تسخير ناپذير مينمود، دروازه ورود جهاديها به آفريقا و صدور اسلحه به
خاورميانه شد.
خامنهاي زير چتر همين پروژه که او آنرا بيداري اسلامي
ناميد، دولت قانوني سعد حريري را ساقط کرد و از همانروز عملا کشور لبنان را فلج
کرد و به گروگان گرفت و با استفاده از حزب الله و حماس در يمن با حوثيها براي
سرنگون کردن علي عبدالله صالح هم پيمان شد و در بحرين هم حکومت کشور را تا مرز
سقوط پيش برد و اگر ارتش عربستان سعودي دخالت نميکرد، چه بسا امروز با خاورميانه ديگري
روبرو ميبوديم.
در مصر هم حماس که شاخه نظامي اخوان المسلمين مصر است،
زمينه حضور ايران را پيش از انقلاب ۲۵ ژانويه ۲۰۱۱ و از طريق مشارکت دادن حزب الله در عمليات حمله به
زندان "وادي النطرون" و آزاد کردن مرسي و ديگر رهبران اخوان المسلمين که
چند روز پيش از آن به اتهامي که امروز به همان جرم محکوم به اعدام شدند، يعني خيانت
و همکاري با دستگاههاي امنيتي بيگانه ( آمريکا، ترکيه و قطر) و سازمان تروريستي
حماس، با پشتيباني مالي و لجستيکي ايران به شرط آزادي زندانيان حزب الله لبنان
فراهم کرده بود.
اما ماه عسل خامنهاي و اخوان المسلمين که در دشمني با
آل سعود با هم اشتراک نظر داشتند، با کشيده شدن دامنه بهار عربي به سوريه پايان يافت
و ازدواجي که با وعده قراردادهاي ميلياردي صورت گرفته بود، در مراسم افتتاحيه سران
غير متعهد در تهران، با نطق آتشين مرسي که بصورت زنده از تلويزيون ايران پخش شد،
به طلاق کشيد .
از يکسو مرسي بر عليه بشار اسد اعلام جهاد کرد و از سوي
ديگر خامنهاي با ارسال دردانههاي خود يعني سپاه قدس و حزب الله لبنان به سوريه
براي حفظ سرمايه گذاريهاي کلان خود که به بهاي ويراني اقتصاد ايران و فقر فراگير،
عملا پا به باتلاقي گذاشت که بزودي تبديل به قتلگاه و کربلاي او خواهد شد، زيرا
امروز بخش بزرگي از دوستان و جيره خواران ديروز او در جبهه مقابل ايستاده اند که
ميتوان به حضور حماس درکنار جبهه النصره اشاره کرد که امروز دشمن خوني حزب الله در
سوريه است.
گسترش نفوذ ايران در دستگاه تصميم گيري سوريه بخصوص پس
از آغاز نا آراميها در سوريه، منجر به اولين ريزشها در بدنه ارتش و سپس در همه
ردههاي نظامي و سياسي و امنيتي در دستگاه آهنين حکومت سوريه شد و اين خون ريزي نه
تنها درمان نشد که منجر به تحليل رفتن نظامي شد که همه ارکان و ادامه حيات آن به
بقاي رژيم اسد گره خورده بود.
رسيدن شرارههاي بهار عربي به خاک سوريه، همه محاسبات
بازيگران صحنه را که عليرغم توافقات استراتژيک و منافع مشترک، هرکدام برنامههاي
خاص خود را که قالبا مخالف و متضاد با توافقات انجام شده بود را همزمان به پيش ميبردند،
به هم ريخت.
اردوغان با پشتيباني شبکه مالي و تشکيلاتي اخوان المسلمين
و با سرمايه قطريها که ميخواستند از شر پدرخوانده سنتي خلاص شده و رهبري جهان عرب
را تحت امپراتوري جديد اسلامي با مرکزيت سياسي ترکيه و رهبري ديني الازهر تحت
کنترل اخوان عهده دار شود. در خلافت اسلامي مدرن، عربستان بصورت يک امارت سلفي
اخواني در مي آمد، با جابجايي روحانيون حکومتي با روحانيون اخواني و واريز درامد
حج به کيسه شبکه جهاني اخوان المسلمين.
پس از ناکامي محمد مرسي به درگير کردن ارتش مصر در درگيريهاي
سوريه و برکناري اجتناب ناپذير او که به پيروي از نسخه ايران تلاش ميکرد سلطه
اسلاميستها بر مصر را تحميل کند، آرايش نيروها در سوريه را تغيير داد. حذف اخوان
المسلمين از صحنه سياسي مصر و خاورميانه با پشتيباني مستقيم روسيه و عربستان سعودي
صورت گرفت که هرکدام اهداف و انگيزههاي خاص خود را داشتند:
پوتين که اوکراين را در اشغال غرب ميديد و ميدانست که
با سقوط بشار اسد، رژيم تهران نيز سقوط خواهد کرد و روسيه همه پايگاههاي خود را
در خاورميانه از دست خواهد داد، مدارک و اسناد مورد نياز براي برکناري و دستگيري
مرسي و ديگر رهبران اخوان المسلمين را در اختيار ماموران امنيتي و ارتش مصر قرار
داد و همين مدارک سعوديها را متوجه بازي ترکها و قطريها با حمايت آمريکا کرد.
از فرداي اعلام حمايت سياسي و اقتصادي عربستان ، بحرين،
امارات و کويت از اقدام ارتش مصر و قرار گرفتن ترکيه، قطر، عراق، سوريه و لبنان در
در آنسوي ميدان، جهان عرب و اسلام را عملا به دو جبهه تقسيم کرد و کساني که تا ديروز
در يک سنگر بر عليه ارتش سوريه و شبه نظاميان مسلح و حزب الله ميجنگيدند، علاوه
بر همه اينها بر عليه همديگر نيز نبرد ميکردند.
بخشي از آنها که تحت حمايت دستگاههاي امنيتي قطر و ترکيه
قرار داشت تبديل شد به آنچه امروز بنام داعش يا دولت اسلامي ميشناسيم و بهانه رسمي
مورد ادعا و نياز بشار اسد و تهران بود که حضور نظامي آنها را در سوريه و اينک
عراق توجيه ميکند، بخش ديگر که تحت کنترل دستگاه امنيتي عربستان است و به جبهه
النصره و ديگر شاخههاي ارتش آزاد سوريه شناخته ميشوند.
حزب الله
حزب الله لبنان در سال ۱۹۸۲ بدستور خميني،
توسط موسوي خوئنيها تاسيس شد و در مدت يک دهه به عنوان يک گروه تروريستي موثر و
مرگبار بين المللي مقام اول را به خود اختصاص داد و امروز ردپاي اين اژدهاي جوان
را در سراسر جهان ميتوان ديد.
پس از ترور رفيق حريري درسال ۲۰۰۵ که با دستور
مستقيم بشار اسد، توسط سپاه قدس برنامه ريزي و بوسيله حزب الله انجام شد، با عقب
نشيني اجباري ارتش و نيروهاي امنيتي سوريه که از سال ۱۹۷۵ عملاً لبنان
را بصورت يک فرمانداري نظامي ادارهٔ ميکرد،
معادله قدرت به زيان حزب الله و تهران عوض شد. اما حزب الله با استفاده از چتر
"بهار عربي" با يک کودتاي مخملين فرمان کنترل لبنان را دوباره بدست تهران
و دمشق داد.
با شروع درگيريهاي نظامي که پس از ريزشهاي اوليه در
ارتش سوريه و تشکيل ارتش آزاد در اواخر سال ۲۰۱۱ آغاز شد، حزب
الله بدستور مستقيم تهران وارد درگيريها شد، اما براي سرپوش گذاشتن روي دخالت مستقيم
در درگيريهاي سوريه، جنازههاي کشتههاي خود را در سکوت کامل خبري دفن ميکرد.
هرچند حزب الله در گذشته ثابت کرده که از استفاده از اسلحههايي که بنام مبارزه
عليه اسرائيل در دست گرفته، عليه شهروندان لبناني هم دريغ نخواهد کرد، اما جنگيدن
رو به داخل در سوريه با هيچ منطقي قابل توجيه نبود.
عليرغم ادعاي اسد، حزب الله و تهران، تا پيش از سقوط
محمد مرسي در تابستان ۲۰۱۳ اوضاع
جنگ در سوريه به زيان آنها در جريان بود، اما دوپاره شدن جبهه سنيها و تولد
"داعش"، صحنه را بسود تهران و مسکو تغيير داد و حزب الله نيز حضور خود
را در لبنان علني کرد و براي کاهش تلفات شيعيان لبناني که ميتوانست موجب ايجاد نا
آرامي در لبنان شود، با پياده نظامي که از ميان شيعيان پاکستاني، بحريني، افغان
و عراقي و مجرمين زنداني که با پول ايران اجير ميشدند، بنام دفاع از حرم به کشتار
مردم عمدتاً سني سوريه پرداخت. (لينکهاي زير)
امروز اما، با مرگ ملک عبدالله در عربستان، پادشاهي از
نسل اول خاندان ( برادران) ال سعود به نسل دوم و ادارهٔ رسمي کشور به نسل سوم از نوادگان ملک فيصل منتقل شد که
محافظه کاري و ملاحظات نسل پيشين براي ايجاد تغييرات اساسي در صحنه اجتماعي، سياسي،
اقتصادي و فرهنگي جامعه بيمار عربستان را ندارد و با آگاهي از تواناييها و ظرفيتهاي
عربستان، فصل جديدي را در تاريخ اين کشور گشوده اند.
اولين آثار اين تغييرات را در هماهنگي مجدد نيروهاي سني
که نتيجه آشتي مجدد قطر و ترکيه با عربستان و چشم پوشي از "پرونده"
اخوان المسلمين براي به عقب راندن ايران بود، تغيير دوباره جغرافيايي جنگ به زيان
جبهه ايران و پياده نظام آن حزب الله شد. اين چرخش با عمليات طوفان قاطعيت و زمين
گير کردن ايران در يمن آغاز شد و بلافاصله به سوريه کشيده شد که باعث افزايش شديد
تلفات حزب الله شد، به شکلي که تا کنون قادر به جبران اين خلا نشده اند.
سخنرانيهاي آتشين حسن نصرالله که نقش زبان خامنهاي را
رو به جهان عرب بازي ميکند در روزهاي ابتدايي عمليات طوفان قاطعيت با دشنامهاي
رنگارنگ به آل سعود ميتاخت و به آنها وعده فتح مکه را ميداد، پس از تحمل شکستهاي
سنگين در سوريه و به عادت ولي امر خود، خشم خود را متوجه داخل کرد و در اولين
خطبهاي که پس از ديدار اخير خود با ولايتي خواند، جنگ در سوريه را وظيفه همه
لبنان دانست که اکنون به عهده او واگذار شده است.
او ضمن ترغيب نظاميان شيعه ارتش سوريه به فرار از ارتش و
پيوستن به اين مبارزه مقدس، مخالفان رو به افزايش شيعه را خائن، مزدور، احمق و
"شيعيان سفارت" ناميد که البته منظور او سفارت ايران نبود.
با افزايش کاروانهايي که جنازه کشتههاي حزب الله را تشييع
ميکند و بلندتر شدن صداي مخالفان حضور حزب الله در سوريه در ميان شيعيان لنبان،
در کنار دشواري جذب مزدور جديد عليرغم اعلام برخورداري شهداي افغان از حقوق برابر
با شهداي ايراني بمنظور جايگزيني تلفات جاني فراوان در سوريه، حزب الله را در شرايط
بسيار دشواري قرار داده است.
خبر قرار گرفتن نام حزب الله در ليست تروريستي عربستان
سعودي و شرکأ که به توقيف اموال ۴۴ نفر از تجار
لبناني مرتبط با اين حزب دار عربستان و بدنبال آن فرار سه تن از نزديکان و معتمدين
حسن نصر الله که مسئوليت پول شويي حزب را به عهده داشتند با ۲۰ ميليون دلار
پول نقد به اروپا و دستگيري ۷ نفر ديگر از آنها بدستور اينترپل، آينده اين حزب را بيش
از پيش تيره و تار نشان ميدهد.
به همه اين عوامل ورشکستگي مالي جمهوري اسلامي را اضافه
کنيم که بناچار بشار اسد را با "وعده" کمک يک ميليارد دلاري که ظاهراً
تا برچيده شدن تحريمها طول خواهد کشيد، فعلا ساکت نگاه داشته است، اما با چرخشي که
در سياست کنوني پوتين ديده ميشود آينده سوريه، آيندهاي بدون اسد خواهد بود. پرسشي
که ميماند اين است که دمشق بدست کدام گروه فتح خواهد شد: داعش يا جبهه النصره؟
تصور اينکه با سقوط اسد، حسن نصرالله و حزب الله بتوانند
خود را "به هر شکلي" پيروز اعلام کنند، چنانچه تا به امروز همه عمليات
آنها پيروزمندانه بوده، پرسشي است که مردم لبنان که سالهاست منتظر تصفيه حساب با
او و کشيدن اين دندان فاسد هستند، در آينده نزديک به آن پاسخ خواهند داد.
آخرين تيتري که در يکي از برنامههاي تلويزيوني براي
حسن نصر الله انتخاب شده بود: حسن نصرالله، چهارمين و آخرين رهبر حزب الله!!
پرده آخر
با نزديک شدن زبانه شعلههاي آتش جنگ به مرزهاي عربستان
و سکوت معني دار آمريکا که مذاکرات مهمترين بحران جامعه جهاني را به گفتگويي
"تک به تک" با ايران تبديل کرده بود، کاسه صبر سعوديها لبريز شد و
گردانندگان جديد دستگاه ديپلماسي دربار سعودي سياست مدارا را به سياست هجومي تبديل
کردند.
اولين نتيجه اين اقدام محاصره کامل يمن و قطع ارتباط ايران
به هرصورت ممکن با يمن بود که برنامه ريزي و سرمايه گذاري چند ساله جمهوري اسلامي
در آنجا براي ايجاد حزب الله دومي در يمن و کنترل سياستهاي آن کشور مانند لبنان
را نقش بر آب کرد و دوره گرديهاي و لوس بازيهاي ظريف مبني بر "لزوم آتش بس و
کمک رساني به مردم يمن" و تشکيل يک دولت فراگير در يمن هم توجه کسي را جلب
نکرد.
حرف آخر اينکه حوثيها "بايد" خلع سلاح شده و
فقط بصورت يک حزب سياسي ميتوانند در آينده يمن نقش بازي کنند و علي عبدالله صالح
"هيچ" جايي در آينده يمن نخواهد داشت.
عربستان اهميت نقش خود در منطقه و اهداف سياسي آينده خود
را در جلسهاي که هفته گذشته در کنگره آمريکا برگزار و با استقبال بيسابقهاي
مواجه شد، توسط دکتر نواف عبيد سخنگوي پرنس ترکي الفيصل که معمار اصلي سياست
خارجي عربستان جديد و دشمن خوني رژيم تهران است، تشريح کرد:
-مهمترين مسئله انتقال قدرت از نسل اول به نسل سوم
خاندان آل سعود و سياست تهاجمي رهبران جديد عربستان بود که کليه معادلات قبلي
منطقه را به هم ريخته است.
- اهميت نقش عربستان به عنوان رهبر جهان عرب و اهل سنت
که حدود ۹۰% از
کّل جمعيت جهان اسلام را شامل ميشود.
- عضويت در گروه G20
- رهبري اوپک
- بزرگترين اهدا کننده کمک در خاورميانه و آفريقا با رقمي
معادل ۲۰ تا ۲۵ ميليارد دلار
در سال.
- داشتن روابط استراتژيک با آمريکا، فرانسه، پاکستان،
انگلستان و ترکيه و روابط نزديک تجاري با ژاپن، چين و هند به اضافه فاصله گرفتن
معني دار و تنبيه نفتي روسيه به خاطر جانبداري از اسد.
دشمنان عربستان: داعش سني و جمهوري اسلامي شيعه
برنامه:
باز گرداندن رئيس جمهور و دولت قانوني به يمن، انجام
انتخابات جديد و تشکيل يک نظام فدرالي توافقي در يمن.
برکناري بشار اسد از قدرت که براي ماههاي آينده برنامه ريزي
شده است.
حل مشکل ليبي از طريق تشکيل يک شوراي قبيلهاي که در
مصر انجام شد و درنهايت را ليبي را به يک کشور شبه فدرال "قبيله اي" با
دولتي توافقي تبديل خواهد کرد.
ساعت زمان همچنان به پيش ميرود و هرچه به روزهاي پاياني
ماه و زمان امضا توافق کذايي که قرار بود نوشداروي نظام باشد نزديک تر ميشويم، اميد
به امضاي آن کم و کمتر ميشود. هرچند با تغيير روز بروز جغرافيايي جنگي در سوريه و
آب شدن ارتش فرسوده بشار که اينروزها کمبود پرسنل خود را از طريق جذب ميليشياهاي
مسيحي و دروزي تکميل ميکند، امضا کردن يا نکردن آن توافق ديگر دردي را از
نظام روي به قبله اسلامي دوا نميکند، زيرا هزاران پرسش بي پاسخ هست که اينبار
نميتوان از پاسخ دادن به آن طفره رفت.
در اينکه ظهور داعش براي جمهوري اسلامي مانند امداد غيبي
بود و تا به امروز با همين بهانه حضور و توسعه نيروهاي خود و کشتار مردم سوريه
توسط بشار اسد و حزب الله را توجيه ميکند شکي نيست، اما با محاسبه طول زمان جنگ،
وسعت و عمق جبهه، هزينه سنگين و دشواري پشتيباني و تدارک مستمر اين جبهه بزرگ،
عميق، پراکنده و ناشناس، بسادگي ميتوان شانس موفقيت تهران را محاسبه کرد.
با توجه به اينکه کليد اصلي کنترل داعش در اختيار
دستگاه امنيتي ترکيه است و درنظر گرفتن اينکه قتل شيعيان کافر بر سنيهاي گمراه
اولويت دارد، قدرت واقعي سپاه شيعه زماني محک خواهد خورد که از دو طرف ميان
آتش جنگجويان سني قرار بگيرد، هر چند اين ببر کاغذي تنها با پشتيباني هوائي شيطان
بزرگ قادر به پيشروي است. ظاهراً دشمنان سني مشغول برآورده کردن آرزوي عاشقان جهاد
و شهادت در کربلا هستند.
ناقوس سقوط در دمشق به صدا درآمده و بشار اسد هر روز
منتظر ساعت صفر است تا شهر را تسليم کند، اما به کدام طرف؟ نمايندگان عربستان که
از شمال و جنوب مشغول تنگ کردن حلقه محاصره هستند و تن دادن به يک کشتار مختصر يا
تسليم به داعش که از سمت شمال غربي و غرب نزديک ميشود و ايجاد يک حمام خون؟ سناريو
دقيقا شبيه سقوط برلين است، اما اينبار بجاي داعشيهاي روسي، جبهه النصره غربي
افتخار فتح دمشق را خواهد داشت، منتظر باشيد!
كاظم موافق
دوم ژوئن دوهزار و پانزده

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر