۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعه

چرا سرنگونی قهرآمیز رژیم امری الزامی است؟

چرا سرنگونی قهرآمیز رژیم امری الزامی است؟ رضا وضعی



در اول مقاله نیاز میدونم نگاهی کنیم به اینکه چرا حکومتی که فاسد،متقلب، دروغ‌گو، سرکوب‌گر، دشمن محور، فاقد کارایی و تبعیض آلود است سقوط نکرده؟ بنیان گذار جمهوری اسلامی یعنی خمینی رژیمی را بنیان گذاشت که تا اکنون پا بر جاست. به راستی خمینی و وفادارانش از چه خط و محوری در عین نارضایتی های مردمی استفاده کرده اند،که تا کنون عمر جمهوری اسلامی ادامه داشته؟
البته این نارضایتی را نمی‌توان از نظرسنجی‌های مستقل دریافت چون نظر سنجی مستقل در ایران غیر ممکن است. اما روش‌هایی برای فهمیدن این موضوع وجود دارد، مثل میزان استفاده‌ی مردم از رسانه‌های دولتی (کمتر از حدود ۳۰ درصد)، میزان حضور مردم در برنامه‌های سیاسی- مذهبی رژیم (حدود یک درصد)، چگونگی مهندسی انتخابات در جمهوری اسلامی (تقلب و رای سازی) و تورم و بیکاری دو رقمی تا حد ۶۰ و ۴۰ درصد. از آنجا که مرتبا برای رهبر جمهوری اسلامی در این گونه موضوعات نظر سنجی انجام شده (توسط نهادهای امنیتی و نظامی) و نتایج این نظر سنجی‌ها هیچ‌گاه اعلام نمی‌شود می‌بایست اکثریت ایرانیان در این نظرسنجی‌های اختصاصی از حکومت ناراضی باشند.این نارضایتی ها البته دلایل مختلفی دارد، مثل وضعیت معیشتی بد، نقض حقوق مدنی ، اساسی و بشر،وضعیت فرهنگی و اجتماعی و نبود فضای سیاسی باز.
البته حکومت فاقد عقلانیت سیاسی است از این جهت که به گونه‌ای رفتار نمی کند تا رضایت عمومی را جلب کند و در دراز مدت اکثریت را طرفدار نظام سازد. حکومت در تصمیماتش هزینه‌ها و فوائد را در سطح ملی و بلند مدت لحاظ نمی‌کند. اکثر مخالفان هم منتظر سقوط رژیم هستند بدون آن که خود تلاش قابل توجهی انجام دهند. آنها می‌دانند که حکومت استبدادی پایدار و با ثبات نیست و در مواجهه با بحران‌ها فرو می‌ریزد اما نمی‌دانند که فروریزی خود به خود انجام نمی‌شود. در چارچوب‌های عقلانی نمی‌توان بدون هزینه به نتایج بزرگ دست یافت. آنها می‌خواهند کاری بزرگ مثل سقوط یک حکومت دیکتاتوری را بدون ابزار لازم آن انجام دهند یا دیگران این کار را برای آنها انجام دهند.که در این صورت در قدم اول باز خواهند ماند.
چیزی حدود سی و هفت سال که درازاي عمر یک نسل است از انقلاب 1357 بر ضد رژیم شاهنشاهی و در پی آن استقرار رژیم جمهوري اسلامی در ایران میگذرد. این رژیم از همان شروع استقرار غیرِرسمیش در 22 بهمن 57، علیرغم عمده انتظارات آزاديخواهانه قبلی در نزد مردم که به شوریدنشان بر ضد حکومت استبدادي پهلوي انجامیده بود، بی مهابا به نقض گسترده حقوق بشر و حرکت بر خلاف مسیر دموکراسی پرداخت: اعدام وابستگان حکومت قبلی بدون محاکمه یا در پی محاکمه هاي فرمایشیِ سرپایی؛ سرکوب محفل های مختلف سیاسی/فرهنگی/اجتماعی؛ بر پا کردن نهادهای سختگیر و بعضا تحقیرانگیز، کنترل رفتار اجتماعی به طور عام و اجباری کردن «حجاب اسلامی» برای زنان به طور خاص؛ آزار و اذیت و تحت پیگرد قرار دادن فعالین ملل در اقلیت ، مذهبی، و جنسی؛ به قتل رساندن روشنفکران و دگراندیشان و مخالفان سیاسی در داخل و خارج از کشور؛ انباشتن زندانها از محکومان سیاسی و شکنجه و اعدام گسترده و بیرویه آنها؛ سرکوب جنبشها و خیزشهای آزاديخواهانه دانشجویی و مردمی؛ دخالت سیاسی/نظامی در امور کشورهای همسایه، به راه انداختن تروریسم و کشتار در آن کشورها، و شبه مستعمره سازی از آنها؛ و از همه مهمتر بر پا کردن قانون اساسی بر بستر دین و با محوریت ولایت فقیه تنها انگشت شمار نمونه هایی از رفتارهای ضدبشری و ضد دموکراتیک جمهوری اسلامی بوده که «شر» را به قول هانا آرِنت نه تنها در ایران که در بیشتر جاهای خاورمیانه «روزمره» کرده است.
اما راه رهایی از چنبره چنین حکومتی چیست؟ جمهوری اسلامی از یک قانون دو گانه و دوشاخه پیروی و تصمیم‌سازان آن ابتدا دوگانه و دوشاخه‌ی «یا ما یا دیگران» (خودی و غیرخودی) را ترسیم کرده اند و «دیگران» را منحصر و محدود به تک‌چهره‌ها یا گروه‌های نامطبوع و نامطلوب می‌کنند، و سپس با توجه به بدنامی و کارنامه مردود چنین افراد و گروه‌هایی، پارادایم خود را پایدار و هژمونی خود را ژرفا می‌بخشند و تمامی افراد و گروه‌ها را در چنبره اختاپوسی پارادایم خود گرفتار می‌سازند. جمهوری اسلامی در ادامه، پس از کنار گذاشتن «دیگران» در دوگانه «یا ما یا دیگران»، به سراغ شاخه «ما» (خودی‌ها) می‌رود، و با تقسیم «ما» به دوگانه‌های ساختگی چون «اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان»، بسته به موقعیت و شرایط داخلی و بین‌المللی، یکی از این دو را بر دیگری استیلا و برتری می‌بخشد و بر اریکه قدرت می‌نشاند، و بدین‌سان بازی «نظام» خود را دوام، قوام، استمرار و استیلا می‌بخشد.
با توجه به لزوم وجود دو «جناح» برای پرواز پرنده استبداد، در هنگام بستگی و انسداد، یکی از این دو «جناح» به کمک دیگری می‌آید و پرنده را از سقوط و هبوط مرگبار رهایی می‌بخشد و در عین حال، نمایشی دروغین، ساختگی، هدایت‌شده و قابل مدیریت از اختلاف، تکثر و دموکراسی را بر پا داشته و مردم، فعالان سیاسی و رسانه‌ها را بدان مشغول می‌سازد. بدین‌ترتیب، بخشی از نظام با مخالف‌سازی جناح خودی، برای آن جناح، محبوبیت ایجاد می‌کند و باز در هنگامه انسدادی دیگر آن را برمی‌افرازد و با تکرار این چرخه باطل، همواره «اوجب واجبات» که «حفظ نظام» ‌باشد را رقم می‌زند.
به نظر من راه رهایی از چنگال چنین حکومتی شکستن و گذر از این دو گانه و برساختن نظمی دیگر فرای این دو است.
از دلایل اصلی ناکام ماندن اعتراضات و جنبش‌های اعتراضی به جمهوری اسلامی میتوان به دو مورد اشاره داشت، یکی عدم شناخت نظری عمیق عمومی از این رژیم و ساز و کارهای آن، دیگری فقدان یک گفتمان "براندازانه" فراگیر با زیربنای نظری مستحکم، و دیگری عدم وجود یک گفتمان جامع دموکراتیک برای جای‌گزینی آن است.
البته باید گفت جـريان يابي مبـارزات مردمي در ماه‌های اخیر، بار ديگر تضادهای عميق اجتماعي و اقتصادي قشرهای مختلف مردم را با نظام بحران زده، تبعيض آميز و سرکوبگر جمهوري اسلامي، روی صحنه سياسي آورد. اعتراض پرستاران عليه نظام «پزشک سالار» و سودپرستِ درمان و بهداشت که در ادامه چند اعتراض ديگر کادر درماني در سال جاری صورت گرفت: مبارزه سراسری معلمان برای بهبود وضع معيشت و حفظ کرامت انساني خويش، اعتصاب کارگران رشته‌های مختلف توليدی و خدماتي عليه وضعيت مشقت بار اقتصادی و سفره‌های خالي، اعتراضات دستجمعي کنشگران محيط زيستي عليه وضعيت نفس گير آب و هوايي کشور و... نمونه‌هايي از اين دست‌اند.
اما واقعيت اين است که تا وقتي مردم ريشه‌هاي اين بيعدالتي‌های طبقاتي و اجتماعي را درک نکنند، تا وقتي اين مبارزات با افق و دورنمای تغييری بنيادين که معنايي جز انقلاب اجتماعي و در گام اولش سرنگوني نظام جمهوری اسلامي ندارد پيوند نخورد، تغييری اساسي در جامعه و موقعيت فرودست توده‌ها صورت نخواهد گرفت.
در نهایت میخواهم خاطر نشان کنم که انقلاب مسلما امری کم هزینه و خوشایند نیست. حداقلاش این است که تعداد زیادی کشته و زخمی بر جای میگذارد و خرابیهایی در کشور به بار میآورد، که هیچکدام به نفسه مطلوب نیست. دگرگوني‌های عميق اقتصادی سياسي اجتماعي به گونه‌ای که واقعا کل اين نظام ستمکار و استثمارگر را به زير کشد معنايي جز انقلاب ندارد. چنين انقلابي صرفا تغيير چهره‌ها نيست، تغيير حکومت‌ها نيست، کسب خواسته‌های مقطعي و موقتي نيست. اين انقلاب به معنای واژگوني تماميت دستگاه دولتي و نظام طبقاتي و سازمان‌دهي جامعه‌اي از نوع ديگر است. انقلاب، نظامي را که باعث و باني تمام فلاکت‌های کنوني جامعه ماست با نيرو و خلاقيت و شور توده‌ها به شکل نقشه مند و آگاهانه واژگون مي‌کند. طبقه سرمايه‌دار حاکم را که از استثمار و تبعيض و ستم بر اکثريت اهالي تغذيه مي‌کند به زير مي‌کشد و يک نظام اقتصادي و اجتماعي و سياسي نوين برقرار مي‌کند.
راه رهائی مردم ایران نه شعار انحرافی و نه ارتباط های پشت پرده با رژیم و نه نامه های فدایت شوم به علی خامنه ای است. راه رهائی مردم ایران سرنگونی کلیت و تمامیت رژیم جنایتکار اسلامی ایران است.
چرا که در این رژیم کرامت انسانی بیش از 37 سال است که دستخوش تعرض و تجاوز رژیم اسلامی قرار گرفته است .هفته ای نیست که رژیم دست نشانده بیگانگان در ایران معترضین و مخالفین خود را در سیاه چال های بدتر از قرون وسطی بقتل نرساند. زن ستیزی و توحش اسلامی در مقابل زنان و دختران کشورمان تعرض به ادیان دیگر و یا تعقیب و شکنجه معتقدین به آئین های دیگر و یا به قتل رساندن آنها، تجاوز جنسی در زندان های رژیم، تعرض به زندانیان و شکنجه هرروزه روحی و جسمی بر آنها ابزاری است که در رژیم جنایتکاران اسلامی نهادینه گردیده است . بیکاری ،فقر،فحشاء،و خرید و فروش انسان توسط عوامل رژیم ،واردات و صادرات مواد مخدر ،رواج اعتیاد،دزدی های میلیاردی از اموال مردم ایران ،در نهایت ترویج تروریسم، تخریب محیط زیست ،خشک کردن دریاچه ها و تالاب های ایران، و میلیون ها کودکان کار و کارتون خواب ها و یا برای تحقیر کردن مردم ایران تقسیم زنبیل کالا بطوری که این رژیم در مقابل جهانیان نشان دهد که رژیمی است انسان دوست و به طبقه ضعیف خوراک رسانی میکند .این در حالی است که فقر را چون مصیبتی نا علاج رژیم جنایتکار اسلامی در کشور به وجود آورده است .با این اوضاع و شرایط همه و همه ، ما ایرانیان را متعهد بر آن داشته است تا در سرنگونی این رژیم تبهکار و یغماگر اسلامی ،عزم کرده و تمامی امکانات خود و ابزار ممکنه را برای نیل به هدف بکار گیریم . هم زمان باید توجه داشت که با حکومت جنایت پیشه هرگز نمیتوان آشتی کرد و آن کسانی که شعار سازش با رژیم را میدهند فقط به طول عمر رژیم اسلامی و بقاء آن کمک میرسانند.آن کسانی که نامه های فدایت شوم به سر دسته جنایتکاران حاکم علی خامنه ای مینویسند ،قدرت و صدارت رژیمی را که به وسیله قتل جوانان کشور ،جنگ و ویرانی و انبانی از جنایت به دست رژیم آمده است را، به رسمیت شناخته و عملا" او را مخاطب خود میدانند.
چرا که این رژیم هرگز به خودی خود تغییر پذیر نخواهد بود،و برای تغییر بنیادی و سرنگونی رژیم جنایتکار اسلامی و برای بنیان نظمی آزاد و دمکرات خالی از ستم دینی و ظلم مافیای دینی و دیگر باندهای جنایتکار در قدرت حاکمه، فقط از طریق انقلابی می تواند صورت گیرد که کنش و حضور آگاهانه توده های وسیع با تمامیت خواهی مردم و افق های بلند اتقلابی تحت رهبری یک حزب و نیروی انقلابی سازمان دهی شوند.
از وبلاگ: حق زندگی‌
http://haghezendegi.blogspot.no/2015/06/blog-

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر