۱۳۹۴ تیر ۶, شنبه

فصل 8 كتاب واواك نوشته ايوبونه فعاليتهاي واواك در فرانسه



فصل 8 كتاب واواك نوشته ايوبونه
فعاليتهاي واواك در فرانسه

در فرانسه, فعاليتهاي واواك به دليل حضور مريم رجوي , در اور سور اواز تشديد شده است. اصلي ترين هدف سرويسهاي ايراني اين است كه اين «نامطلوبان» را جا كن كرده و آنها را وادار كنند كه يك كشور جديد ميزبان جستجو كنند, مجبور شودن شبكه ها را از نو بسازند, روابط بين قاعده و رهبران را قطع كنند, بطور خلاصه حداقل موقتاً هم كه شده بخشي از تأثير خود را از دست بدهند. در دوران سالهاي 80 يعني دو دوره رياست جمهوري فرانسوا ميتران واواك بخوبي توسط سرويسهاي ضد جاسوسي فرانسوي مقابله ميشد, بجز دوران دولت همزيستي بين مارس 1986 تا مه 1988. از آن موقع ولي دست بسيار بازتري دارد. در واقع انگار همه چيز به اين صورت بود كه دولتهاي راست با يك رژيم سياسي كه آشكارا رئيس جمهور از آن منزجر بود , تفاهم داشتند. ژاك شيراك تنها, كسي نبود كه مذاكرات بر سر آزادي گروگانهاي فرانسوي در لبنان را در فوريه-مارس 1986 شكست داد , او همچنين كسي است كه مسعود رجوي را در ژوئن همان سال اخراج كرد, كسي است كه قول اورانيوم غني شده «بدون محدوديت» را در 5 مه 1988 به ايران داد كسي كه حفاظت ژاندارمري از مريم رجوي را سبك كرد, و كسي كه بخصوص دستور موج دستگيري بزرگ 17 ژوئن 2007 را داد. دست نشاندگان و عوامل او نيز همين راه را دنبال كردند و د اس ت تا آنجا پيش رفت كه از سالهاي 2000, با واواك رابطه برقرار ميكند, امري كه در زمان رياست جمهوري فرانسوا ميتران غير قابل تصور بود. اين عدم فهم نسبت به دولتهاي پي در پي در ايران , اعم از «مدره» و «محافظه كار» كه هر دو مخالفين را بدار مي آويزند, در ليست اعضاي گروه دوستي پارلماني فرانسه- ايران كه در آن شخصيتهايي برجسته اي مثل هروه دو شارت و ايمري دو مونتسكيو حضور دارند نيز بچشم ميخورد.
در اين محافل, كافي است واواك با موج به پيش برود, نه فقط موج يك ايران دوستي قابل فهم و لازم, بلكه موج گشايشي به يك سيستم اجتماعي- سياسي كه با سيستم ما در تضاد است. با اين وجود, واواك ابتكارات را براي محكم كردن مواضع رسمي و دسترسي به اين هدف نهايي كه از دور خارج كردن سازمان مجاهدين است تشديد ميكند. به اين منظور, دم و دستگاه پايه اي خود در سفارت در پاريس را تقويت ميكند, از يك طرف انجمنهاي پوششي ايجاد ميكند, از طرف ديگر و بالاخره, تظاهرات ضد مجاهدين سازماندهي و ترتيب ميدهد.
دفاتر و استاتوي ديپلماتيك حفاظت ايده آل را در خارج ايجاد ميكند و هر سرويس اطلاعاتي اين را ميداند. تقريباً اين تبديل به يك كنوانسيون ديپلماتيك شده است كه وابسته نظامي يا دبير دوم يا دبير سوم هر كشوري با رد كردن يك پيچ به عنوان مأمور سيا , يا ام شانزده يا اف اس ب , شناسايي ميشوند, اين تازه در صورتي است كه خودشان را خودجوش به سرويسهاي امنيتي كه قرار است آنها را تحت كنترل قرار بدهند معرفي نكنند. به اين ترتيب ديپلماتهاي قلابي تحت اين پوش ميتوانند با استفاده از احترامي كه اين شغل بر مي انگيزد, ارتباطات خود را گسترش دهند.
همچنين, سفارتها مكانهاي ايده آلي براي انبار كردن سلاح و مواد منفجره لازم براي انجام سوء قصدها ميباشد. در مورد مشخص ايران, اين امر خالي از شيريني نيست وقتي كه حمله به نمايندگي آمريكا و جستجو در دفاتر و بررسي مدارك كشف شده در آن را بياد بياوريم.
بطور متناقضي , مقاومت ايران در بالا بردن تأثير واواك در فرانسه نقش دارد, چرا كه افشاگريهاي علني كه در مورد سفارت ايران در برلين كرد رياست سرويسهاي اطلاعاتي را بر آن داشت كه تجديد سازماندهي كند و ميشود گفت كه از فرانسه «بهره برد» . مأموريت و نقش واواك در كشور ما گسترش يافته است , در زمينه هاي جاسوسي, كسب اطلاعات و خنثي سازي مخالفين. تعداد افسران سرويسهاي اطلاعاتي تحت استاتوي ديپلماتيك, افزايش يافته است و به قريب ده نفر ميرسد. سفير, مهدي مير ابوطالبي, كليدهاي سفارت خيابان ينا را از علي آهني كه از لحاظ شغلي متهم به غير مؤثر بودن و ولنگاري شده بود, تحويل گرفت. در همين راستا مشاور علمي در پاريس براي همه اروپا بجز انگلستان اتوريته دارد, و وزارت آموزش عالي كه دانشجويان بورسيه را تحت پوشش دارد, دفترش در پاريس و تحت مسئوليت محمد حسين عبداللهي است كه خود فارغ التحصيل دانشكده امام حسين وابسته به سپاه پاسداران است.
پست واواك توسط يك افسر كارآمد , جواديان كه غلامرضا جعفري و عادل در معاونت او هستند, هدايت ميشود, شناسايي آنها همچنين شناسايي احسان نراقي, علي راستبين, منوچهر شلالي, سراج ميردامادي و جهانگير شادانلو كه دورتر به آن خواهيم پرداخت اجازه ميدهد دقيق تر به واقعيت مأموريتهاي آنها مشرف شويم. اين مأموريتها شامل براندن مخالفين و پناهندگان سياسي تا حذف آنها ميشود, با استناد غير قابل رقابت به بيش از 450 عمليات تروريستي در خارج, تا خنثي سازي, زدو بند, شانتاژ و گسترش بنيادگرايي كه يك داده مستمر سياست ايران است.
بخواهيم فقط به فعاليتهايي كه فعلاً توسل به خشونت را در بر نمي گيرد بپردازيم, افسران سرويسهاي اطلاعاتي وزارت اطلاعات عموماً به انجمنهاي-پوششي متوسل ميشوند, همانطور كه قديمها سرويس جاسوسي شوروي به آن متوسل ميشد. اين انجمنها ظاهر متنوعي به خود ميگيرند و فعاليتهاي بسيار متفاوتي را بنمايش ميگذارند.
به اين ترتيب افسانه رنجبرا, همسر شماره دو واواك در پاريس, غلامرضا جعفري يك انجمن بنام «انجمن فرهنگي و هنري خورشيد» داير كرد كه به لحاظ تبليغاتي, فعاليتها و كنفرانسهاي سفارت را ميپوشاند. يك انجمن ديگر كه توسط جهانگير شادانلو در شماره 70 كوچه لورمل در پاريس 15 داير شده است بنام «انجمن حفاظت از مهاجرين ايراني» , نقش نوعي شركت عضو گيري براي مأموران جديد را بازي ميكند, يك تله براي متقاضيان پناهندگي و جامعه ايرانيان در فرانسه با استفاده از احساسات ملي. «انستيتوي مطالعات استراتژيك ايران» كه از سوي محمود دلفاني تشكيل شده است, نشريه ژورنال ديران (روزنامه ايران) را منتشر ميكند كه روي انترنت نيز ميتوان يافت. انجمن «پارس و آينده» ( پرس ا آوونير) توسط كريم حقي تشكيل شده است. عليرغم اينكه كريم حقي در هلند زندگي ميكند اين انجمن در 2003 در فرانسه ثبت شده است و روي انترنت بولتنهاي خبري نادر و هدايت شده اي را توزيع ميكند, مثلاً در 27 مه 2007 صحبت از ديدار ميان سفارتهاي آمريكا و ايران يك هفته بعد ميكند. موضوع بحث, اتهامات آمريكا در مورد تحويل دادن سلاحهاي ايراني به گروه هاي افراطي عراقي, حضور آمريكا در خليج و تخليه عراق از نيروهاي آمريكايي و مجاهدين خلق است. امري كه نشان ميدهد اين سازمان مقاومت چه جايگاهي در ذهن رهبران ايراني دارد. انقدر كه ميتوان صحبت از يك كابوس كرد.
انجمن بو علي سينا (آويسن) تا 1996 خيلي فعال بود سپس جايش را به «سازمان دفاع از استقلال و تماميت ارضي ايران » و به «كانون ايرانيان در فرانسه» داد. 

افرادي كه در خدمت اين هدف هستند, مسيرهاي مختلفي را طي كرده اند, نقطه عزيمت بسيار دوري از يكديگر دارند ولي سرمنزل مشتركي دارند : وزارت اطلاعات. خيلي جالب است كه بعضي از آنها را دنبال كنيم چرا كه ايده اي دقيق از قدرت رژيمي ميدهد كه با ادعاهاي تئولوژيك و يا ايدئولوژيك تصور ميكند كه ابدي است و پيروز ميشود. اين بررسي تنوع تيپهاي كاملي از شغل جاسوس را ارائه ميدهد , چه از شيوه عضو گيري و كار , چه از طريق بريدگي با ادعاي دروغين توبه و يا نفوذ.
ابتدا به بريدگي بپردازيم : اولين اين اپورتونيستها كه با سلاح (شكنجه) و بار و بنه (شناخت) به دشمن ديروزي ميپيوندد نامش احسان نراقي است. مسير او بسيار گويا است :عضو توده در سالهاي اول شاه, خيلي سريع به خدمت ساواك در مي آيد. البته بعد از انقلاب دستگير ميشود و با وعده يك اعدام سريع زندان ميشود. بار ديگر تصميم ميگيرد كه دوباره تغيير كند – و نه تغيير شغل چون از اين كار ناتوان است- لذا تغيير جهت بدهد. براي اينكه حسن نيت خود را نشان بدهد, ترديدي در شركت در جلسات شكنجه رواني رفقاي سابقش نمي دهد و درسهاي اجباري به زندانياني ميدهد كه به بهترين نحو در مقابل شكنجه فيزيكي مقاومت كردند و متخصص شكار مخالفين كه آنها را خوب ميشناسد ميشود.
شناخت او از شورشيان عليه ديكتاتوري شاه, كه با شورش عليه تئوكراسي بنيادگرا در مسير ثابتي باقي ميمانند , از او يك متخصص مجاهدين ميسازد. در نتيجه فعاليتهايش را براي بي اعتبار كردن شوراي ملي مقاومت ايران تشديد ميكند, بطور خاص در نزد دولتهايي كه ظاهراً اين پرونده را خوب نمي شناسند. همين طور بر عليه ساير مخالفين رژيم مثل 
سلمان رشدي كه در مورد او در اظهاراتي در روزنامه كيهان 5 مه 1984 ميگويد : «همان‌طوري كه قبلاً در نوشته‌هاي ديگرم گفته‌ام، وقتي كه خبر فتوا را شنيدم، خوشحال شدم زيرا من در كتاب سلمان رشدي يك جسارت و بي‌حرمتي مي‌ديدم نسبت به مسلمين, و چون مي‌دانستم هميشه غربيها مغرورند و غرور فكري دارند. »
در مورد شكنجه نيز آنرا «صد در صد » قابل توجيه ميداند و در 12 نوامبر 1999، در گفتگو با برنامهٌ تلويزيون صداي آمريكا گفت : «نمي‌شود همين‌طور مطلق گفت كه شكنجه چيز بدي است». وقتي كه «پاسدار هزار تير خلاص» كه اشاره به نقشش در اعدامها دارد, رئيس جمهور ميشود, او با اين كلمات به او درود ميفرستد : « «آقاي احمدي‌‏نژاد برآمده از مردم است، به آساني مي‌‏تواند سنت‌‏گرايي ملي و اسلامي را با تجددخواهي امروزي و اصول دموكراتيك هماهنگ كند و به آساني مي‌‏تواند براي روحيه مدارا و تشويق گفتمان را از همه نيروها كمك بگيرد و فراتر از جناح‌‏ها يك همبستگي ملي ايجاد كند و با تمام قوا از اعمال قدرت قاهره اجتناب كند و به معناي واقعي و اسلامي كلمه, به حقوق ملت توجه كند و وعده‌‏هاي خود را به خصوص در برقراري عدالت جداً دنبال كند» . اين مداحي كه بيشتر به يك شاهكار ظنز ميماند از جانب يك عضو سابق ساواك تعجب انگيز است.
ظاهراً احسان نراقي با رژيمي كه گذشته كمونيستي و سلطنت طلب او حكم ميكرد كه با آن در مبارزه باشد, در آشتي بسر ميبرد. حجت ديگر معرفي او از سوي جمهوري اسلامي به عنوان مشاور يونسكو بين سالهاي 1986 تا 1999 ميباشد. هنگام عبور محمد خاتمي, رئيس جمهور اسلامي ايران از فرانسه در سال 1999, اين مأمور سه جانبه دست به سازماندهي كمپيني براي بي اعتبار كردن مقاومت ايران ميزند. همين فرد زير پوش اسم شرپانتيه, كتابي را تحت عنوان مجاهدين خلق : «يك مبارزه مشكوك» را در هماهنگي با عمليات 17 ژوئن 2003 كه بعداً خواهيم ديد توسط مقامات فرانسوي در اور سور اوآز تدارك ديده شد, منتشر ميكند. اين هجو نامه همان استدالات شناخته شده رژيم عليه مجاهدين را از سر ميگيرد. اگر احسان نراقي بطور خود جوش به سرويسهاي امنيتي فرانسه و بطور خاص د اس ت شاهديني از مجاهدين بريده كه مأمور وزارت اطلاعات هستند ارائه نمي كرد, ممكن بود اين تقارن زمان عجيب باشد. دخيل بودن اين فرد در كار دروغ براكني سرويسهاي ايراني بيانگر يك سطح بالاي اعتماد دستگاه واواك به او است. همچنين او در پاريس منظماً مأمورين وزارت اطلاعات را به عنوان بريدگان مجاهدين نمايش ميدهد. اين افراد از سوي رژيم نفوذ داده شده اند. بطور مثال وي تلاش كرد نزد راديو فرانس كولتور و بعضي روزنامه هاي سراسري فردي بنام بتول (نسرين ) ابراهيمي, يك مأمور وواك را غالب كند.
اين شخص تنها به اظهارات بسنده نمي كند, او متهم به دخالت در نزد تحقيقات قضايي ضد تروريستي نيز هست, با ارائه حدود يك دوجين مأمور شناخته شده واواك كه به عنوان « اعضاي قديمي مجاهدين » ارائه شده اند تا در مورد اقدامات «تروريستي» سازمان مجاهدين شهادت بدهند.
علي راستبين به حزب واحدي كه محمد رضا براي روح دادن به زندگي دمكراتيك تأسيس كرد تعلق داشت. مثل نراقي او هم عفو خود را در مقابل پيوستن به ساواما و سپس واواك خريد. او در سالهاي 90 خيلي فعال شد, دوراني كه فردي به نام سعيد امامي خود را تحميل ميكند تا موقعيكه امامي سپر بلاي يك ليبراليزاسيون ظاهري ميشود و قرباني ميگردد, همانطور كه بعد خواهيم ديد.
علي راستبين تشكيل دهنده چهار انجمن ميشود كه پيشتر ديديم : ابتدا انجمن فرهنگي بو علي سينا, كه استناد به اسم فيلسوف و طبيب مشهور ايراني الاصل دارد, انستيتوي بين المللي مطالعات استراتژي كه در سال 2001 در پاريس تأسيس شد و موفق ترين توليد او است و بطور طبيعي در «ليست مراكز مطالعات و تعليمات و تحقيقات در زمينه استراتژي , ژئوپليتيك , دفاع , امنيتي و روابط بين المللي » قرار ميگيرد. ( 47 بنياد ) در كنار مدرسه دفاع ناتو, مركز سياست خارجي , انستيتوي فرانسوي روابط بين المللي, IHEDN, IRIS و يا مدرسه مشترك دفاعي , و با توجه به اسم خود ابهامي با انستيتوي مطالعات استراتژي بين المللي كه در لندن مستقر است ايجاد ميكند كه توسط يك مشاور بيل كلينتون , گري سامور هدايت ميشود. انستيتوي بين المللي مطالعات استراتژي يك نشريه بنام استراتژي توليد ميكند كه در آن امضاء هاي مهم محققين معتبر كه قطعاً نمي دانند به چه دستي دارند كمك ميكنند, ديده ميشود.
حذف كسي كه آيت الله خامنه اي و دولت به عنوان مسئول قتل هاي زنجيره اي معرفي ميكنند, باعث ميشود كه علي راستبين مقداري خويشتندار شود. اما انتخاب احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور بطور مؤثري دست او را باز ميكند. با زبردستي با عبرت از گذشته وي ابتكاراتش را در پشت انجمنهاي فرهنگي يا خيريه پنهان ميكند. انجمنهايي كه خوب است معرفي شوند : «انجمن فرهنگي ابن سينا», «انجمن دفاع از استقلال و تماميت ارضي ايران » , «كانون ايرانيان در فرانسه» « انستيتوي بين المللي مطالعات استراتژيك», «انجمن ايرانيان مقيم فرانسه» , همه يك هدف ژئو استراتژيك دارند كه هدفش نفوذ به دواير فكري است كه تلاش ميكنند مسائل بزرگ جهاني را در تماميتش مورد بررسي قرار دهند. تحت پوش تفكر در مورد سياست بين المللي كشورها, راحت تر ميتوان اهداف اجرايي ايران در زمينه ام القرا و تقسيم جهان ميان دار السلام و دارالحرب را به پيش برد , و از ارائه يك ديدگاه شماتيك و كودكانه اجتناب كرد بلكه در پشت مواضع جذاب و ظاهراً عميق فكر شده ارائه كرد.
انجمن ايرانيان مقيم فرانسه بيشتر خود را به عنوان يك ارگان سازماندهي تظاهرات معرفي ميكند تا يك مركز تفكر يا همبستگي. و بالاخره سازمان دفاع از استقلال و تماميت ارضي ايران بنظر ميرسد كه ديگر فعاليتي ندارد.
جواد فيروزمند يك چهره كاملا متفاوتي دارد. او تقريباً نمونه كامل توبه كننده جعلي مخالفي است كه در واقع يك نفوذي در سازمان بوده است خود را تحميل ميكند و بعد با سر و صدا آنرا ترك ميكند. تحت عنوان يك بريده او توانست بعد از يك فرار باور نكردي, كمپين شيطان سازي مجاهدين خلق را كه واواك به جريان انداخته بود اعتبار بخشد. وي كه به عنوان داوطلب مجاهدين در كمپ اشرف بود , در 15 ژوئيه 2001 با برداشتن سلاح و تجهيزات و پول فرار ميكند و تلاش ميكند كه به سفارت ايران در بغداد بناهنده شود. توسط پليس عراق دستگير ميشود, قرار بود در يك دادگاه اين كشور به خاطر جاسوسي محاكمه شود. نزد سازمان مجاهدين ابراز ندامت ميكند, درخواست عفو از سوي رهبران جنبش ميكند , كه اشتباه ميكنند و به حرف او باور دارند و به او امكان انتخاب بين بازگشت به اشرف و استرداد به ايران را ميدهند. او البته مورد اول را انتخاب ميكند تا بتواند مأموريت جاسوسي خود را ادامه دهد. در جريان جنگ دوم خليج , اشغال عراق توسط نيروهاي آمريكايي و در پي تحت نظر گرفته شدن كمپ اشرف از نزديك يك موقعيت غير قابل تصور را به رژيم ميدهد. فرماندهي نظامي آمريكا بعد از اينكه بدون افتخار و بدون عكس العمل از سوي كمپ اشرف, آنرا بمباران كردند, در عمل ميليتانهاي سازمان مجاهدين را تحت محاصره قرار ميدهند و براي آنها يك درب خروجي «آزادي» براي آنكه كساني كه ميخواهند از كمپ خارج شوند و از فشارهايي كه متحمل ميشوند رها پيدا كنند ايجاد ميكنند. روشن است كه تا اين نقطه تحليلشان از وضعيت عراق و موضع مقاومت ايران, كاخ سفيد و وزارت خارجه آمريكا , كه از پيچيده گيهايي كه ممكن است مقامات تهران ايجاد كنند ميترسند, متمايل به عدم دخالتي هستند كه بيشتر به يك همدستي عملي ميماند. حال آنكه در چنين وضعيتي, چند هزار ايراني , كه معروف به ماركسيست و سكتاريست و صداميست هستند برايشان چه ارزشي دارد ؟ مثل هميشه , ملاها بخوبي كارتهايشان را بازي ميكنند و عواملشان را جلو مبيرند, منظور نيروي قدس در عراق است. در پايان سال 2003, آنها در شرف موفقيت هستند و واشنگتن در نظر دارد با اخراج مجاهدين از عراق توسط دولت ايرانوفيل بلكه وابسته به ايران جعفري, موافقت كند.
در اين فضا است كه فراري مثل فرار فيروزمند مورد استقبال قرار ميگيرد. براي دومين بار وي در 28 آوريل 2004 دست به فرار ميزند. از سوي واواك تحويل گرفته ميشود و به ايران ميرود و بعد به تركيه و سپس به فرانسه, و در آنجا درخواست پناهندگي سياسي ميكند. بزودي طي يك كنفرانس مطبوعاتي در 15 ژوئيه 2005 همراه با مأموران واواك و لابيستهاي ايراني ظاهر ميشود, مثل كريم حقي, علي راستبين, مسعود خدابنده و منوچهر شلالي.
منوچهر شلالي مشخصاً در طيف مأموران نفوذي است. وابستگي او به سرويسهاي ايراني هيچ شكي ندارد, وي بعد از به قدرت رسيدن روح الله خميني, در خانه فرهنگ كنسولگري كل فرانسه در شيراز عضو گيري شده است. او بر اساس دستورات اطلاعات سپاه, در سال 1983 وارد فرانسه ميشود و تلاش ميكند در انجمن دانشجويان مسلمان در فرانسه نفوذ كند. وي كه شناسايي و از اين انجمن اخراج ميشود در سال 1993 شركت تاپكو را كه متخصص فروش ميز ميكساژ ميباشد بنيانگذاري ميكند, اين شركت پوش خوبي براي فعاليتهايي است كه كه با همكاري نزديك با محمد شيرازي و غلامرضا جعفري دنبال ميكند. در همين راستا, در ميان دايره نزديكان علي راستبين و با انجمن الغدير اسلامي كه در 1994 تأسيس شده است كه در روي انترنت متون و اخبار شيعي را ترويج ميكند همكاري ميكند.
سراج الدين ميردامادي داستان خودش را دارد. او كه از نزديكان آيت الله خامنه اي, ولي فقيه ايران و محسن ميردامادي است كه در 1979 يكي از سر دمداران سفارت گيري آمريكا بود. وي تلاش ميكند خود را به عنوان مخالف رژيم جا بزند, اما وابستگي هاي فاميلي اش اين فرضيه را بي اعتبار ميسازد. نقش وي نقش مأموري است كه به دليل شناسايي شدن از تأثير واقعي روي اهدافي بالقوه اش برخوردار نيست, بلكه بيشتر يك مأمور تحريك كننده مباشد , كه در تظاهرات نقش دارد و مسئول شناسايي مخالفين واقعي رژيم است.
در ليست طولاني جازدن هاي ديپلماتيك, آرژانتين نقش خواستني دارد چرا كه نقش شاگرد خوب را دارد. اين كشور كه مدتها به عنوان كشوري كه در آن ژنرالهاي و دريادارها به خاطر تجاوزهاي جدي حقوق بشر كه به اين مردم گشاده دست و مهربان تحميل ميكرد, انگشت نما شده بود , بيكباره با مقابله با حكومت مذهبي ايران به جلو صحنه آمد. دليل آن ؟ سوء قصدي كه در 18 ژوئيه 1994 عليه مقر انجمن امداد يهودي آرژانتين (آميا) انجام شد و 84 كشته و 300 زخمي بجاي گذاشت. اين جدي ترين عمل تروريستي است كه در اين كشور صورت گرفت. با اين وجود در سرزمين گوشوها (حافظان اسب آرژانتيني) و رقص تانگو, مقامات سكوت پيشه ميكنند, در درجه اول هم خود رئيس جمهور سوري الاصل كارلوس منعم كه گفته ميشود وي كه اصليت سوري و مسلمان دارد بخاطر اپورتونيستم سياسي مسيحي شده است. اين سكوت 9 سال ادامه پيدا ميكند.
دو نفر وجدانها و تحقيقات قضايي را بيدار ميكنند, يك قاضي و يك شخصيت سياسي. قاضي نامش خوان خوزه گالئانو است يك قاضي گارسون (قاضي معروف اسپانيا-م) و يا وان روئيمبك (قاضي معروف فرانسوي- م) آرژانتيني. در واقع او از ابتداي ماجرا تحقيق ميكند اما شور او بوسيله پرزيدنت منعم و سرويسهاي مخفي آرژانتيني كه حاضر نيستند آرشيوهايشان را بگشايند فروكش ميكند. انتخابات رياست جمهوري نستور كيشنر در 25 مه 2003, به قاضي كه دو ماه قبل از آن جرئت كرد خواستار استرداد چهار ايراني منجمله سفير ايران در بوئنس آيرس, هادي سليمانپور و وابسته فرهنگي آن محسن رباني بشود, روحيه ميدهد. حمايت رئيس جمهور روشن است : نستور كيشنر ترديدي در نشان دادن خود در كنار نمايندگان جامعه يهوديان نمي دهد و به افسران سرويسهاي مخفي دستور ميدهد كه به قاضي گالئانو كمك كنند. در اين شرايط است كه من در پاييز اين سال, توسط لوئيس ماتوت نماينده سرويسهاي اطلاعاتي ارژانتيني در پاريس مورد بازديد قرار ميگيرم و او به من پيشنهاد قاضي گالئانو براي استماع را مطرح ميكند.
اين استماع از همه لحاظ آموزنده است. نه فقط به اين خاطر كه قاضي كاملا به پرونده اش اشراف دارد, بلكه دنبال اين است كه رويكرد و استراتژي واواك را بشناسد. وي كه بسيار شرافتمند است , متن اظهاراتم را به من نشان ميدهد – امري كه قضات فرانسوي حاضر نيستند انجام دهند – و يك بسته حجيم از نتايج پرونده را برايم ميفرستد.
در نتيجه اين دولت آرژانتين است كه با وزن نستور كيشنر , از دولت بريتانيا خواستار استرداد سليمانپور كه انترپول در دورهام شناسايي كرده است ميشود. ديپلمات بطور عجيبي مشغول تحصيلات براي كسب دكترا شده است و اين تغيير استاتو باعث شد كه بتوان او را دستگير كرد. همزمان زور آزمايي ميان لندن و تهران و همچنين ميان تهران و بوئنس آيرس شروع ميشود.
اولين بحث بر سر استاتوي سليمانپور است : بدون شك وي در زمان واقعه از مصونيت ديپلماتيك برخوردار بود , آيا ميتواند بعد از واقعه در حالي كه ديگر ديپلمات نيست مورد پيگرد قرار گيرد؟ پاسخ بريتانيا منفي است , بر خلاف آنچه كه براي ژنرال اوگوستو پينوشه صورت گرفت.
دومين بحث اساسي تر است : چه كسي كشتار 18 ژوئيه را حقيقتاً دستور داده است ؟ تهران , با رد دخالت خود , از اينكه حزب الله لبنان متهم شود استقبال ميكند. همه آنهايي كه ميخواهند جنايات واواك را ناديده بگيرند در اين چاله مي افتند كه در يك بررسي جدي اعتبار ندارد : حزب الله هيچ اقدام خشونت آميز در خارج خاك لبنان بجز پرتاب راكت انجام نمي دهد, از سوي ديگر سازمان حسن نصرالله مثل واواك از حمايت يك سفارت براي جمع آوري و انبار كردن تجهيزات لازم براي انجام اين سوء قصد برخوردار نيست.
ماجرا, بيشك, خفه ميشود اما نتايج آن كماكان زنده است. به يمن قاضي گالئانو, حتي در غياب تشكيل يك دادگاه , پرونده واواك به وسيله يك صفحه جديد كه ميتواند امروز ورق بخورد غني ميشود.
****
در آمريكا, در كانادا, در فرانسه, در آلمان, در آرژانتين, واواك در همه جبهه ها, به مداخله اي كه شايسته ستايش است, دست مي زند. واواك كه از تجربه ساواك و كا گ ب بهره مي برد, يك كارزار خستگي ناپذير را براي مهار اپوزيسيون خود به پيش مي برد. از سوي ديگر همانطوركه بعدا ًدر باره عراق خواهيم ديد, اقدام به بي ثبات كردن مواضع غرب و بخصوص آمريكا مي نمايد.
بايد گفت كه وزارتخارجه آمريكا اشتباهات متعددي را در مداخلات خارجي خود مثل يوگسلاوي سابق مرتكب شده است, جايي كه با اصرار از هدف كساني حمايت كرد كه بطور اجتناب ناپذير تبديل به دشمنان خودش شدند. وقتي پرزيدنت كلينتون به ارسال سلاح و نيرو به فدراسيون كروواسي مسلمان چراغ سبز نشان داد, اشتباه بزرگي مرتكب شد. او فراتر رفته و پذيرفت كه واواك در آموزش و فعاليت سرويس هاي مخفي سارايوو شركت كند. وقتي متوجه اشتباه خود شد و برنامه « مجهز كن و آموزش بده » را راه اندازي كرد كه قرار بود جايگزين كمك ايران شود, ديگر دير شده بود. ايران بطور مخفيانه برنامه مسلح كردن نيروهاي مسلمان كه از حمايت وزير دفاع بوسني, چنيك، كه مشهور به ايران- دوست مي باشد, ادامه مي دهد. ايران همچنين از لابي طرفدار ايران بطور مخفي حمايت مي كند. از يكسو آمريكا به ارتش كرووات ـ مسلمان تجهيزات پيشرفته براي جايگزين كردن زرداخانه قديميش, ارسال مي كند و ازسوي ديگر بخش مسلمان به طور مخفيانه تجهيزات توپخانه با همدستي كلاه آبي هاي ماليايي و ترك دريافت مي كند. از جانب امارات عربي سلاح سنگين و از جانب مصر تانكهاي تي 55 دريافت مي كند. از جانب ايران تجهيزات نامشخصي را از طريق بندر ريجيكا در كروواسي دريافت مي نمايند. اين واردات سلاح آنقدر زياد بودند كه صحبت از « بوسنيا گيت» شد, جايي كه ايران نقش محرك را با توافق و حمايت آمريكا ايفا كرد. در زماني كه واشنگتن اسلام گرايي راديكال تهران را افشا مي كند اين ائتلاف عجيب مي نمايد!. اموزش نيز به همين ترتيب اجرا مي شود: از يك طرف دوره هاي ” علني” در آمريكا و با حضور مشاوران آمريكايي در صحنه و از طرف ديگر آموزش ”مخفيانه” در ايران و با حضور پنهان ماموران واواك كه بيش از 200 تن از آنها توسط غربي ها شناسايي شده اند.
ايران در نقض تحريم شوراي امنيت ملل متحد ترديد به خود راه نمي دهد و خود را به عنوان حامي جامعه مسلمان بوسني مطرح مي سازد و از سوي ديگر روابط دوستانه خود را با علي ژاگستبويچ تحكيم مي ورزد. اين فرد كسي است كه در سال 1984 اعلام كرده بود: «همزيستي اسلام با ديگر مذاهب در يك كشور غيرممكن است مگر اين كه بعنوان عامل دفع كننده در كوتاه مدت محسوب شود. اما در درازمدت وقتي كه قوي تر شدند, مسلمانان موظف به كسب قدرت و ايجاد يك حكومت اصيل «اسلامي» هستند.». سفارت ايران در سارايوو مملو از افسران واواك مي باشد و ايران هزاران رزمنده (صحبت از 5000 مي شود) به بوسني اعزام كرده است و آنها توسط دادگاه جنايي بين المللي از هر گونه اتهام جنايت جنگي مبرا مي شوند. امري كه البته باوركردني نيست.
ده سال بعد از توقف مناقشات در يوگسلاوي, جمهوري ملاها از زبان حداد عادل رئيس مجلس همچنان ازروابط با بوسني ابراز رضايت مي كرد. كشوري كه رهبر مسلمان آن مي گويد: « هر چه بيشتر بوسنيايي باشيم بيشتر مسلمان هستيم, به زبان ديگر هرچه بيشتر اسلامي باشيم بيشتر بوسنيايي خواهيم بود». البته عربستان سعودي در امر تبليغ مذهبي چند قدم جلوتر است زيرا از يك طرف حمايت سني هاي بوسني را به همراه دارد و از طرف ديگر منابع مالي سخاوتمندانه را به آنجا رسانده كه حجاب اسلامي را ”تامين مالي” مي كند.
انفعال دولتهاي غربي كه مي پذيرند كه شهروندانشان با قوانين حاكم بر بعضي كشورهاي مسلمان انطباق كار كنند اما در ازاي آن هيچ چيزي نمي خواهند مضر است زيرا كه آنها را در وضعيت فرودست قرار مي دهد. قضيه گول زننده كاريكاتورهاي محمد آخرين نمونه از اين وضعيت است, همانطور كه در گذشته«آيات شيطاني» را داشتيم.
در اين بازي پوكر كذاب, جايي كه قواعد براي همه طرفها يكسان نيست, واواك روي دو محور عمل مي كند: از يكسو با وسواس در پي نابود كردن مقاومت و بطور خاص سازمان مجاهدين خلق ايران است و از سوي ديگر آگاهانه بر آتشي كه صاحبان آمريكايي جهان در همه قاره ها ايجاد كرده اند, مي دمد.
خاورميانه و خاور نزديك براي ايران، به عنوان عنصر بي ثبات كننده «نظم آمريكايي», يك منطقه مطلوب محسوب مي شود. مطلوب از نظر جغرافيايي زيرا ميان عراق و افغانستان قرار دارد. مطلوب بخاطر تعلق آن به جهان اسلام و موقعيت مسلطش بر شيعه و نيز موقعيت مطلوب سياسي به دليل ائتلاف هاي عيني با روسيه, چين و كره شمالي. هرجا كه ممكن باشد واواك براي «شيطان بزرگ» دردسر مي آفريند زيرا كه نبايد آن را در آرامش گذاشت.
يكي از فعاليتهاي ناشناخته واواك در رابطه با افغانستان است, جايي كه بايد آمريكا را تحت فشار گذاشت مخصوصا ً اينكه اگر باراك اوباما رئيس جمهور جديد به وعده خود براي خروج از عراق عمل كند, امري كه به معني گسيل نظامي جديد در افغانستان و نجات رژيم متزلزل حامد كرزاي خواهد بود. سناتور شيكاگو در هنگام ورودش به كاخ سفيد با وضعيت رو به بهبود روبرو خواهد شد: سه ضربه وارد شده عليه ارتش مهدي در بغداد (مارس 2008 ), در بصره (ماه مه) و در ميسان العماره (ماه ژوئن). اين ضربات به عنوان شكستهايي براي ايرانيان محسوب مي شوند و آنها را مجبور به عقب نشيني در پشت مرزهايش كرده است .
اعتبار دولت عراق به اين ترتيب افزايش يافته و استقلالش نسبت به ايران نيز رو به فزوني رفته است. به اين ترتيب عقب نشيني آمريكا آنقدر به عقب نشيني عجولانه آمريكاييها از ويتنام مشابهت نخواهد داشت. خبر خوب ديگر اينكه در تعادل دشوار ميان كردها, شيعيان و سني ها, دولت عراق الان مي تواند روي اكثريت شيعيان, كردهاي پرزيدنت طالباني و رئيس دولت بارزاني و روي بازگشت اميد بخش سني ها كه با طارق الهاشمي معاونت رياست جمهوري را در دست دارند.
اين هواي تازه شروع به كنار زدن زمزمه هاي يك جنگ داخلي را كه هنوز غيرممكن نيست, كرده است و اين امر مقيم كاخ سفيد را تشويق خواهد كرد كه آنچه را كه مي توان در اين منطقه خطرناك بدر ببرد: ميان افغانستان تامين كننده بين المللي مواد مخدر و پاكستان هستهيي. اگر مذهبي هاي حاكم بر ايران چنين تحليل داشته باشند راهي نخواهند داشت جز افزايش فشار هرجا كه بشود, بويژه در شرق جايي كه نزديكي قديمي آنها با پشتوها اكنون با ائتلاف عملي با القاعده تقويت مي شود.
سالهاست كه واواك مشغول نفوذ در ميان قبايل افغان بوده است و هيچ ترديدي در نزديك شدن به دشمنان ديروز ندارد به اين ترتيب حزب اسلامي گلبدين حكمتيار كه قبلا به عنوان دشمن رژيم تهران محسوب مي شد اكنون تبديل به يك متحد عيني شده است و نيروهاي ائتلاف بين المللي را به خود مشغول كرده است. القاعده نيز كه در نبرد به سر مي برد و با وجود تمايز زيادي كه با حكومت شيعه حاكم بر ايران دارد, اكنون از توجهات عيني واواك برخوردار است.
زمزمه مي شود كه يكي از حاميان اسامه بن لادن, عبدالله اعظم، يك فلسطيني كه مسئول دفتر كمك به مجاهدين(MEK) بوده - با مجاهدين خلق اشتباه نشود – به منظور استمالت از القاعده توسط واواك اعدام شده است. علاوه بر اين احتمال يقين بر اين است كه سرويس هاي ايراني به فرار «رزمندگان» اين سازمان از دست ارتش آمريكا ياري رسانده است. در همين خط استراتژيك ابو مصعب الزرقاوي, رهبر القاعده در عراق, تا سال 2003 براي سرويس هاي ايراني كار مي كرده است و سپس از كنترل آنها خارج شده است. البته اين بدين معني نيست كه واواك بيهوده سرمايه گذاري كرده است زيرا كه زرقاوي توانست طي سالها, امكانات فوق العاده زيادي را براي ايجاد مشكل براي قدرت اشغالگر آمريكا بوجود آورد. ايران دولتي را در عراق مي خواهد كه آلت دست خود باشد.
از حدود 20 سال پيش واواك به اقداماتي در اعماق كردستان عراق دست زده است تا نه تنها صدام حسين را تضعيف نمايد بلكه برخي جريانات جدايي طلب را كه از سقوط رژيم بعثي قدرت بيشتري يافته اند, تشويق نمايد. از همه گروههاي كرد عراقي كه توجهات سرويس هاي ايران را برانگيخته است, مي توان از گروه حركت اسلامي نام برد كه در اين رابطه همكاري قابل توجهي مي كند زيرا كه رهبران آن از طريق پاسداران پول دريافت مي نمايند: ملا علي عبدالعزيز و فرماندهان حركت اسلامي روابط تنگاتنگي با ژنرال محمدي و ژنرال هاي پاسدار قاسم سليماني, ذوالقدر, جعفري و رضا سيف اللهي دارند. حركت اسلامي كه بوسيله نيروي قدس حمايت و تامين مي شود, در پايگاه رمضان آموزش مي بيند و روابط ويژه اي را با اين كشور دارد تا از واكنشهاي مخابرات عراق در امان باشد.
مثل همه جنبش هاي مقاومت, اين سازمان داراي دو شاخه است يك شاخه سياسي و يك شاخه نظامي. همانطور كه خيلي وقتها روي مي دهد اين دو شاخه از هم جدا شده اند و عناصر راديكالتر در جناح نظامي گرد آمده اند و به سبب جنگ دوم خليج گروه انصار الاسلام را تشكيل دادند. اطلاعيه هاي آمريكا به ما خبر داد كه انصار الاسلام در منطقه حلبچه در كردستان عراق مستقر بوده و با نيروهاي طالباني به مقابله پرداخته است. اما آنچه كه آمريكاييها به ما اطلاع نداده اند اين است كه انصار الاسلام با سپاه پاسداران رابطه دارد.
قبل از تهاجم به عراق توسط نيروهاي ائتلاف, واحدهاي انصاراسلام در مناطق بيارش, اورامات و طويله مستقر بودند. وقتي اين پايگاهها توسط نيروي هوايي آمريكا بمباران شد آنها به ايران پناه برده و در مريوان و 4 شهر مجاور مستقر شدند. واواك در منطقه كرمانشاه براين عمليات نظارت دارد. پيوندهايي با فرزند ملا علي عبدالعزيز, كاك تحسين, و فرزند شيخ صديق, يكي ديگر از رهبران حركت اسلامي، كاك عرفان، ايجاد مي شود. هر دو داراي روابط پيگير با فرماندهان نيروي قدس هستند.« سربازان» انصار الاسلام آموزش هاي افسري در پادگان جليل آباد ورامين زير نظر مربيان نيروي قدس مي بينند.
طرفين از اين همكاري تنگاتنگ بهره هايي مي جويند. انصارالاسلام حرفه اي تر مي شود و نيروي قدس به جمعآوري اطلاعات پرداخته و در كردستان عراق جاپا پيدا مي كند, چيزي كه از اهميت بالايي براي آن برخوردار است كه در رقابت با واواك به سر مي برد.
ساواكي هاي قديم كه اكنون واواكي شده اند و اطلاعات سپاه در خدمت به رژيم با هم رقابت مي كنند. در تجديد سازماندهي سپاه در سال 1984 , واحد جنبش هاي آزاديبخش وارد سيستم فرماندهي اطلاعات سپاه مي شود. علاوه بر اطلاعات نظامي، اين واحد مسئول جمعاوري اطلاعات در خارج از كشور با هدف دوگانه حذف مخالفان و صدور بنياد گرايي مي شود. اطلاعات سپاه كه زير نظر ژنرال پاسدار احمد وحيدي قرار دارد داراي بخش هاي زير مي باشد:
اطلاعات عراق, اطلاعات خليج فارس, اطلاعات كشورهاي عربي, اطلاعات لبنان, اطلاعات آفريقا و بخش امنيت و عمليات ويژه.
در سال 1984 در گرماگرم جنگ عليه عراق, رژيم تلاش مي كند مانع از حمايت كشورهاي خليج از عراق بشود. تهديدات و عمليات تروريستي را افزايش مي دهد تا آنها را وادار به مذاكره و يا پذيرش سرنگوني دولت عراق كند. اين جهت گيري صرفا ً دفاعي، با يك رويكر تهاجمي تكميل مي شود: اطلاعات سپاه اقدام به حمايت از جنبش هاي اپوزيسيون و تشكيل پايگاههاي آموزش تروريستها در ستاد فرماندهي سپاه مي نمايد. به اين ترتيب پايگاه رمضان مختص عراق مي شود, پايگاه انصار براي عمليات در افغانستان و پاكستان و پايگاه بلال براي صدور تروريزم به ديگر كشورها.
پايگاه رمضان روابط مشخص با چندين گروه كرد و نيز با شوراي عالي انقلاب اسلامي عراق برقرار مي كند و در عين حال از سال 1986 عمليات رخنه در عراق آغاز مي كند. رژيم كه متوجه دستاوردهاي سياسيش در اثر انجام عمليات تروريستي و گروگانگيري مي شود، احمد وحيدي را مسئول تقويت حضور ايران در لبنان مي نمايد و بدين منظور به تجديد سازماندهي اطلاعات سپاه مبادرت مي ورزد. به اين ترتيب وحيدي اولين واحدهاي آموزش نظامي سپاه را در لبنان بر پا مي دارد و به موازات آن تاسيسات پشت جبهه لجستيكي را در سوريه مستقر مي سازد. جريان گروگانگيري در لبنان كه دستاوردهاي زيادي براي رژيم در زمينه سياسي و نظامي داشته است موجب رشد و ارتقاء قابل توجه اطلاعات سپاه مي شود.
ما شاهد اعدام صادق شرفكندي در سپتامبر 1992 در آلمان بوديم. علاوه بر كردهاي ايراني، به خصوص اعضاي پژاك، “عراق” نيز به طور خاص زير نظر قرار دارند و فعاليتهايشان ممنوعه تلقي مي شود. به اين ترتيب بود كه برادران اوزالان، عثمان و عبدالله كه امروز در تركيه زنداني مي باشند، قبلا از دهه 1990 در ايران سكونت داشتند اما زير فشار آنكارا به عراق رفتند. اتحاديه ميهني كردستان متعلق به جلال طالباني مورد نفوذ ساواك و سپس واواك بوده است، امري كه مانع از اين نمي شود كه با انصارالاسلام مورد حمايت ايران همكاري كند.
رهبران ايراني يك سيبل ديگر نيز دارند كه شامل اهداف واواك محسوب مي شوند: فعاليت سني ها، سلفي ها و وهابي ها. رقابت ميان اين دو جريان اصلي اسلام در گذشته منجر شده است كه آنها درگيري شديدي با هم داشته باشند و تعداد زيادي از شهداي شيعه توسط خلفاي سني در همين رابطه به قتل رسيده اند.
با وجود شدت كينه هاي انباشت شده در عراق كه يك شيعه و سني نمي توانند در يك مسجد در كنار هم نماز بخوانند، اين امر مانع از آن نشده است كه واواك جريان راديكالي نظير القاعده را مورد استفاده قرار دهد. صرفا به دليل فرصت طلبي، سرويس هاي ايراني به اعضاي اين سازمان كمك كردند كه از پيگرد آمريكاييها در افغانستان فرار كنند. امام خميني مسير اين بين الملل تروريسم ضدآمريكايي را گشوده بود و خاطر نشان كرده بود كه اختلاف ميان سني ها و شيعيان “بيشتر تاريخي است تا ديني”. بعدا ملاحظه خواهيم كرد (فصل 13) چگونه ملاهاي سني مورد سركوب قرار مي گيرند. هاشمي رفسنجاني و خاتمي اين تبادل مذهبي را در پرانتز قرار مي دهند. اما رئيس جمهور جديد محمود احمدي نژاد، آشتي ديني را به نرخ روز قرار مي دهد. منظور همكاري تروريستي است.
بهانه بسيج كننده و متحد كننده در اختيار است: گسترش مبارزه عليه امپرياليسم يهودي مسيحي. هدف جامع تر آن جستجو براي آزاد كردن امت اسلام است كه جمهوري اسلامي از ابتداي تاسيسش در پي آن بوده است. جنگ عليه عراق، ورشكستگي اقتصادي كشور و ناآرامي هاي داخلي موجب شد كه رژيم كمي مدره بشود، در دوران رياست جمهوري رفسنجاني و خاتمي. همانطور كه قبلا مشاهده كرديم سقوط شديد قيمت نفت به مشكلات خطرناك براي ثبات رژيم خواهد افزود. بايد انتظار داشت كه كمك جمهوري اسلامي به بعضي گروه هاي فلسطيني، لبناني يا مصري كاهش يابد. اما انتظار نمي رود كه دانش حرفه يي ايرانيها، حمايت هايي كه ميتوانند بخرند، همدستي هايي كه بوجود آمده موجب نخواهد شد كه ظرفيت مخرب واواك طي سالهاي آينده به طور قابل توجهي كاهش بيابد. بي ترديد واواك يكي از متشكل ترين سرويسهاي اطلاعاتي براي حفظ امتيازهاي خود در صحنه غيرمتعارف مي باشد و به آن اجازه مي دهد به طور موثر اقدامات دشمنان متعددي را كه دارد، خنثي كند.
اگر سياست استمالت دولت فرانسه كه آخرين كشور اروپايي بود كه از فرضيه تروريست بودن مجاهدين خلق حمايت ميكرد و اين كار را بر خلاف واقعيت و بدتر از آن برخلاف اصول خود انجام مي داد، مورد قضاوت قرار دهيم، بايد دانست كه اهداف خارجي واواك كه پيگيرانه و با موفقيت دنبال مي شود، اينچنين هستند. 

پايان فصل هشتم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر