وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُور...ِ
یکسال پیش بود ( شنبه 10 خرداد 93 ) در حالیکه چشم انتظار آمدنت به بند بودیم ، شنیدیم که تو را به بند 5 و به سلول انفرادی فرستاده اند ، به اندازه کافی تجربه زندان را داشتیم که معنای انفرادی بند 5 را بفهمیم !!! نمیدانی چه حالی داشتیم ؟! همه گفتنی ها بر قلب و زبانمان خشکید. سکوتی دلهره آور در همه بند به پرسه در آمد. و بدنبال آن گفتگو های بند تماما ، از تو آغاز و به تو ختم میشد. همان شب ، درمانده و مستأ صل ، چند خطی را درددل گونه ، برایت نوشتم . ساعاتی پیش از اعدامت بود و کورسویی از امید را در دلم پر فروغ کرده بودم، که شاید معجزه ایی شده و زنده بمانی !!! و روزی آنرا بخوانی . اما دریغ که در آن آرزوی خام بسوختیم و محقق نشد و آن جلادان امانت ندادند و نامه هم هرگز به دستت نرسید . در آن نامه برایت نوشتم که آن روز و در آن ساعات بر ما چه گذشت ......نمیخواهم دوباره همانها را تکرار کنم . حال میخواهم برایت بگویم از آن روز تا کنون که دقیقا یکسال میگذرد بر ما و مردم میهنمان چه گذشت! شاید باورش مشکل باشد اگر بگویم از آن روز ، یعنی درست بعد از اعدام توکه نه تنها پیکر بیجانت را تحویل خانواده نمیدادند تا خودشان ببرند و درجایی نامعلوم دفن کنند بلکه خانواده ات را هم با تهدید از برگزاری مراسمی حتی کوچک و خانوادگی منع کرده و خلاصه داغ یک اشک ریختن را هم بر قلبشان نهادند !!! آری.... از همان روز موجی خونین و گسترده از اعدامها را براه انداختند که تا همین امروز که 15 نفر را در همین گوهردشت و قزل حصار اعدام کردند، همچنان ادامه دارد و تا کنون بیش از 1200 تن را به چوبه دار سپرده و اعدام کرده اند. آری... نه 10 نفر و 100 نفر. بیش از 1200 نفر را، از پیر و جوان تا زن و مرد وحتی نوجوانان به سن قانونی نرسیده . و دردآور اینکه خیلی ها را مثل خود تو در همین محوطه روبروی هوا خوری ما اعدام میکنند و خانواده هایشان را جلوی درب زندان نگه داشته به صف میکنند ، در انتظار ، تا عزیزانشان را ابتدا سلاخی کنند و بعد جسد بیجانشان را " در صف و به نوبت " تحویلشان بدهند !!! گاه، برخی از فرزندانشان ، یعنی کودکان معصومی مثل" مهنای " 6-7 ساله ، در آن ساعات هولناک انتظار ، بر تکه ایی کاغذ، تصویری کودکانه از پدرش را میکشد در هنگام اعدام و حلق آویز شدن !!! و اینگونه نخستین مفهوم " کرامت انسان " و " حقوق بشر " را تجربه میکند !!! برخی دیگر را هم در خیابان و کوچه و بازار در مقابل چشمان بهت زده مردم وبرای عبرت دیگران به چوبه های دار می آویزند..... فستیوالی از جنایت و سبوعیت...
در این یکساله هم ، خوب است که بدانی ، جز معدودی انگشت شمار ، اعتراضی نکردند و واکنشی نشان ندادند . آخر ورزشکاران و پهلوانان در میادین ورزشی و " افتخار آفرینی " بودند و اصلا چیزی نشنیدند !!! هنرمندان متعهد به " هنر برای هنر" هم کار سیاسی نمی کنند و " دوست ندارند وارد این عرصه بشوند"، روشنفکران هم که تنها در حوزه های " کار فرهنگی و آکادمیک " هستند و نمی خواهند " انگ سیاسی " بخورند، مراجع دین ( البته نه مراجع تقلید معلوم الحال درباری و ایمان به مزد، که آنها را قرآن الدو الخصام خوانده است) منظورم آن عده ایست که نیمه پروایی از خدا دارند، هم با کوله باری از " تقیه " و " توریه " و "کتمان حق " و عدم بیان واقعیات، فراموش کرده اند که خداوند ازعالمان میثاق گرفته که : لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَ ( واقعیات و حقایق را به مردم بگویند وکتمان نکنند ) و در عدم امتثال چنین امر صریحی ، طبعا معامله ایی کرده اند (وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا) و لابد پاسخی هم به این سؤال امیر المومنین که از آنها پرسیده : فما عدا مما بدا (چه چیز شما را از آنچه که بر همه روشن بود ، باز داشت ؟ ) دارند !!! " کنشگران " به اصطلاح سیاسی داخلی هم نمیخواهند عرصه را بر دولت اعتدال تنگ کنند و ترجیح میدهند فرصت بیشتری به آن بدهند تا جنایت، جنایت و باز هم جنایت ، قربانیان بیشتری را بگیرد . شاید هم حاکمان خود بر سر عقل آمدند !!؟ مدل خارجه نشین این " کنشگران " هم علاوه بر محظوریت اخیرالذکر ، نمیخواهند آنچه را در سایه دولتهای" دموکراتیک "و " رفاه " بدست آورده اند از دست بدهند !!! ولی نا گفته نماند که برخی در این فاصله بر سنگفرش خونین ودر زیر سایه چوبه های دار نشسته ، تئوریهای" جامعه مدنی " را با الگوی " پرهیز از خشونت "سروسامان میدهند ،تمرین دموکراسی میکنند و گفتگوی متقابل احترام آمیز ونقد وبررسی های کشاف ودقیق از الگوهای دموکراسی جکسونی و جفرسونی !!! گاهی فکر میکنم اگر امثال آلن تورن ، هابر ماس ، اولسون و مک لوهان و.....که در " مابعد دموکراسی " و در شرایط غالبا دموکراتیکی که در آن بوده اند : بحث های جامعه مدنی،حوزه عمومی و جامعه ارتباطی و امثالهم رامطرح کرده اند ، اگر در شرایطی که ما در آن قرار داریم ، قرار میگرفتند ، یعنی در شرایطی که روزانه 10-15 نفر اعدام میشوند و خانواده ، حتی اجازه گریستن بر عزیز اعدام شده اش را هم ندارد ویا در شرایطی که زندانی به جرم اظهار نظر سیاسی ، آنهم در زندان ، به اعدام محکوم میشود و و و ... آری در چنین شرایطی اگر قرار داشتند باز هم اینگونه با موضوع مواجه میشدند و طرح نظریه میکردند ؟؟؟ والبته همه میدانیم و تاریخ هم گواه است که در شرایطی که ، ناکارآمدی ، یأس ، سرخوردگی و بد بینی منبعث از خفقان و سرکوب ، فراگیر میشود ، سندرم های ورزشی ، فرهنگی ، هنری ووو...مجال ظهور می یابند و برای رمزگشایی این تعابیر مطلقا نیازی به دستگاه "کدشکن" نیست !!! ودرست به همین علت ، درافکندن این پرده های سرخوردگی و یأس ، براستی وحقیقتا ، هنر میخواهد و ورزیدگی و روشنی فکر !!! ولی باز هم میسر نخواهد بود مگر مقدمه همه اینها عشقی باشد و اراده ایی ، که هیچ مانعی را به رسمیت نشناسد (حتی اگر جان شیرین خویشتن باشد ) و تو وامثال شما این هنرمندی ، ورزیدگی و روشنفکری ( نه البته در معنای بی مسمای رایج ) را به تمامی در ایستادگی و پایداریتان تا آخرین لحظه حیات به تجلی درآوردید. و براستی اگر تو ، صارمی ، شیرین علم هولی و کاظمی ها و کمانگر ها نبودید ، تاریخ میهنمان چگونه نوشته میشد ؟؟؟ مگر همین پایداری ها و ایستادگی ها نیست که تاریخ را معنا می بخشد ؟ اگر شما که آسایش و زندگیتان را به عشق وبخاطر مردمتان کنار گذاشته و هیچ ارعاب ، تهدید ویا تطمیعی هم شما را از راهتان باز نداشت و تا پای جان هم بر آن ایستادگی کردید ، در یک کلمه " قهرمان " نیستید. پس قهرمان چیست ؟؟ این واژه واقعا از کجا آمده و مصداق آن کیست ؟ سلام علیکم بما صبرتم !! ( درود بر شما بر آنچه که بر آن ایستادگی کردید)
پا ورقی :
1. قهرمان به روایت باستان یعنی مرد کار و عمل ، کسی که کوه را هم می رمباند . ابتدا "کوه رمبان " بوده بتدریج کهرمبان > قهرمبان > قهرمان شده است.
2.الد الخصام : بدترین دشمنان خدا (سوره بقره 204)
سعید ماسوری
زندان گوهردشت کرج/ خرداد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر